نگاه نو
سلام لابد میپرسید که چرا موضوع ازدواج پرماجرا را ادامه ندادیم.نگران نباشید انشاءا... ادامه می دهیم. بگذریم، چند روز قبل به خاطر یک مأموریت اداری چند روزی به اصفهان رفتم. واقعأ شهر زیبایی است، خصوصأ ابنیه تاریخی زیبایی در این شهر قرار دارد که حداقل فایده آن اینست که ما را وا می دارد که کمی بیشتر به فرهنگ ایرانی خود فکر کنیم .البته راجع به موضوع این مأموریت بعدأ بیشتر خواهم نوشت. در ضمن از این به بعد سعی می کنم داستان های کوتاهی از کتاب نشان لیاقت عشق برایتان نقل کنم، داستان های که باید با تأمل بیشتری آنرا بخوانیم. در افسانه ها آمده، روزی که خداوند جهان را آفرید، فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فرا خواند و از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند. یکی از فرشتگان به پروردگارگفت: خداوندا،آن را در زمین مدفون کن. فرشته دیگری گفت: آن را در زیر دریاها قرار بده. و سومی گفت:راز زندگی را در کوهها قرار بده. ولی خداوند فرمود:اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم، فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود آنرا بیابند،در حالی که من می خواهم راز زندگی در دسترس همه بندگانم باشد. در این هنگام یکی از فرشتگان گفت:فهمیدم کجا، ای خدای مهربان،راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده،زیرا هیچکس به این فکر نمی افتد که برای پیدا کردن آن باید به قلب و درون خودش نگاه کند. و خداوند این فکر را پسندید. امید وارم که پسندیده باشید. تا بعد...